۱-مدیران بد روی تمیزکاری خرابکاریهای مدیر قبلی تاکید دارند؛ حتی اگر هیچگونه خرابکاری از مدیر قبلی سر نزده باشد. مدیر بد هنگامی که به سمت جدید گماشته میشود ادعا میکند که مدیر قبلی آشفتگی زیادی در واحد خود ایجاد کرده و سر و سامان دادن به اوضاع، یک سال یا حتی بیشتر زمان میبرد. او اینگونه القا میکند که تحقق اهداف سالانه واحد نهتنها امسال، بلکه شاید سال بعد هم امکانپذیر نباشد.
۲- مدیران بد همیشه سرشان شلوغ است. آنها خود را درگیر پروژههای متعدد میکنند، به گونهای که زمانی برای انجام وظایف معمول برایشان نمیماند! و به دلیل اینکه این پروژهها واقعا برای شرکت حیاتی هستند یا آنها اینطور وانمود میکنند، پس سازمان نباید از آنها انتظار داشته باشد روی اهداف سالانه واحد خود متمرکز شوند و پرداختن به امور آن را به تمام شدن پروژهها موکول میکنند که طبیعتا تمامی هم نخواهد داشت.
۳- مدیران بد، بازی با اهداف را خوب بلدند. آنها میدانند که اهداف واحدشان باید لخت و کمجان باشد تا دستیابی به آنها آسان باشد. مدیران بد هرگز عملکرد بالایی از پرسنل واحد خود نمیگیرند و این موضوع اهمیتی هم برایشان ندارد. آنها داشتن عملکرد پایین را به ریسک تنبیه شدن ناشی از عدمدستیابی به اهداف چالشی ترجیح میدهند.
۴- مدیران بد فقط از راه دور مدیریت میکنند. مدیران بد عاشق استفاده از شاخصهای اندازهگیری عملکرد هستند، زیرا این شاخصها امکان مدیریت از دور را ممکن میسازند و موجب میشوند که مدیران بد بتوانند به آسانی از مدیریت روزانه فعالیتهای واحدشان خودداری کنند. اگر اشکالی هم پیش بیاید مسوولانه پاسخ نمیدهند و عقیده دارند چون حضور نداشتهاند مسوولیتی هم ندارند.
۵- مدیران بد همواره دیگران را شماتت میکنند. آنها هنگامی که به اهداف واحد کاریشان نائل نمیشوند انبوهی از بهانه در انبان خود دارند. گزارشهای مدیریتی را زیر سوال میبرند و ادعا میکنند که این گزارشها نشانگر عملکرد واقعی آنها نیست و معتقدند که گزارشهای خودشان، نشان میدهد که به اهداف دست یافتهاند. مدیران بد محیط بیرونی را نیز شماتت میکنند و بهانههایی چون سیر نزولی اقتصاد، خشکسالی و… را هم برای توجیه عملکرد پایین امسال خود به کار میگیرند. علاوه بر آن، آنها مسوولیت عملکرد پایین واحد خود را به عهده ضعیفترین نیروی کارشان میاندازند و نظرشان این است که اگر سازمان انتظار دارد اوضاع واحد بهتر شود، باید فرد جدیدی را به جای او استخدام کند.
۶- مدیران بد طرحهای بلندمدت دهانپرکن پیشنهاد میدهند. آنها به تجربه دریافتهاند که طرحهای پرطمطراق، پیچیده و پرهزینه همیشه مدیریت ارشد را تحتتاثیر قرار میدهد، زیرا چنین القا میشود که مدیر به کار خود مسلط است و به همه جوانب کار توجه داشته است.
بهعلاوه، مدیران بد به خوبی میدانند که در طرحهای پیچیده میتوان فرضیات و پیششرطهایی را گنجاند که در آینده چنانچه مدیریت ارشد از عدمتحقق اهداف طرح گله کند، به مثابه سپر عمل خواهند کرد.
در این شرایط، مدیر بد خواهد گفت: «در گزارش توجیهی طرح، صفحه فلان ما این مسائل را گفته بودیم و خودتان در جریان بودید.» مدیران بد یک موضوع دیگر را نیز میدانند: طرحهای پیچیده اغلب برای کارکنان قابل فهم نیستند و عملا زمان زیادی طول میکشد که کار بر روی طرح آغاز شود.
۷-مدیران بد فقط به یک شیوه ارتباط برقرار میکنند. همه مدیران بد در برقراری جلسات گفتوگوی آزاد برای طرح نظرات کارکنان توانا هستند. این توانایی ظاهرا ویژگی یک مدیر خوب است. بله، ولی مدیران بد فقط تظاهر میکنند که به بازخورد کارکنان علاقه دارند و اساسا به آنچه کارکنان میگویند عمل نمیکنند و کار خود را انجام میدهند. در این صورت اگر کارکنان اعتراض کنند، باز جلسه عمومی دیگری تشکیل داده و ضمن محکوم کردن معترضان، اعلام میکنند که بیکفایتی یک نفر به حساب همه نوشته خواهد شد.
۸- مدیران بد نگاهشان به صاحبان سهام است. آنها میدانند که نانشان توسط کدام سهامداران در روغن میافتد و با تمام وجود برای راضی نگه داشتن این دسته از سهامداران کار میکنند؛ حتی اگر این کار با منافع بلندمدت سازمان سازگار نباشد.
۹-برای مدیران بد هدف وسیله را توجیه میکند. آنها استراتژی «تفرقه بینداز و حکومت کن» را که منجر به ضایع شدن همکاران، کارکنان و روسا و اختلاف میان آنها میشود به خوبی به کار میگیرند. در نتیجه افرادی که هدف این استراتژیها قرار میگیرند، به جای تلاش برای توسعه و رشد واحد خود، همواره باید به فکر حفاظت از خود باشند.
۱۰-مدیران بد همواره یک استراتژی خروج دارند. هنگامی که سازمان به نقطهای میرسد که مدیر بد را به دلیل عملکرد نامناسب بازخواست کند، او به سازمان دیگری که از قبل در نظر داشته میرود. در حقیقت مدیر بد از پیش یک استراتژی خروج دارد.
منبع: Management-Issues.com