بزرگترین ترس مدیران ترسو چیست؟ آنها از اینکه کسبوکارشان شکست بخورد نمیترسند چون به راحتی میتوانند شکست را توجیه کنند یا بهانهتراشی کنند. میتوانند بگویند: «تقصیر هیات مدیره بود یا سقوط ارزش سهام باعث شکستمان شد.» هر بهانهای میتوانند بیاورند. اما آنها یک ترس بزرگتر دارند.
بزرگترین ترس آنها این است که از طرف یکی از کارکنانشان به چالش کشیده شوند یا دستشان جلوی کارکنان رو شود. حس خودخواهی در آنها غالب است.
در سازمانهای مبتنی بر ترس، کارکنان بیکفایت به جایگاههای مهم راه پیدا میکنند چون این افراد نمیتوانند مدیر را به چالش بکشند، پس تهدید محسوب نمیشوند. در یک محیط کاری مسموم، بهترین کاری که میتوانی انجام دهی این است که تهدید به حساب نیایی. انگار این یکی از مهمترین شرایط استخدام است.
اگر به محیطهای مبتنی بر ترس دقت کنی، میبینی که اعضای ارشد، ظاهرا به موفقیت کسبوکار اهمیت میدهند چون دائما دربارهاش حرف میزنند اما در عمل، تنها چیزی که برایشان مهم است، حفظ جایگاه قدرتشان است. آنها ترجیح میدهند کسبوکارشان به خاک سیاه بنشیند، اما هرگز به اشتباهات یا نارساییهای خود اعتراف نکنند.
در شرکتهایی که دارای فرهنگ سالم هستند، افراد درباره مشکلات مذاکره میکنند. مدیران میدانند که کارکنان هوشمند، قرار نیست همیشه با آنها موافقت کنند. اختلاف نظر یک امر طبیعی است و ممکن است هنگام تصمیمگیریهای مهم مدیریتی، بعضی از کارکنان با آنها مخالفت کنند اما این مدیران، هرگز راه مذاکره را نمیبندند. آنها کسی را به خاطر اظهار نظر مخالف، سرزنش نمیکنند چون میدانند یک مذاکره سالم و سازنده، به نفع سازمان و به ضرر رقیبانشان است.
اما در سازمانهای ناسالم، هیچ مذاکرهای صورت نمیگیرد. هیچ اختلاف نظری وجود ندارد. اگر اطاعت نکنید، اخراج میشوید و وقتی احساس میکنید طاقتتان تمام شده و دیگر نمیتوانید شرایط نابسامان را تحمل کنید، به ناچار سازمان را ترک میکنید.
به همین علت است که کارکنان خوب، زودتر از بقیه استعفا میدهند. آنها هم اعتماد بهنفس بیشتری دارند و هم دهها فرصت شغلی بهتر در انتظارشان است. اما کارکنانی که دچار ترس هستند، میمانند و تحمل میکنند.
وقتی در دل ترس هستیم به سختی میتوانیم آن را ببینیم. باید از ترس عبور کنیم تا بتوانیم راهمان را ادامه دهیم و قدرتمندتر شویم. بیرون آمدن از منطقه امن، اولش ترسناک است اما وقتی قدم اول را برداشتی، دیگر احساس ترس نخواهی کرد.
هرگز خودت را در موقعیتی قرار نده که مجبور شوی برای امرار معاش و پرداخت قبضها، یک شغل ناخوشایند را تحمل کنی.